گذران روزهای زندگی

سیر تا پیازِ گفتگو و تعاملِ خوب، مفید و سازنده
1402-04-30
بهای ایمان
1402-04-30

گذران روزهای زندگی

– به نظرت چقدر دیگر مانده تا برسیم؟

– – حدودا بیست دقیقه؛ بیشتر راه را آمده ایم

به آرامی در حال قدم زدن و صحبت بودند تا به جایی در میانه ی کوه برسند

گفت: – –  در این سال ها با آنچه آموخته ام و آنها را اجرا کرده ام همه چیز خوب است، از زندگی‌ام خیلی راضی‌ام, اما گاهی پیش می آید که حوصله ی هیچ کاری را ندارم، انگار این دنیا با تمام فراز و نشیب ها و خوبی‌هایش و آنچه در زندگی دارم برایم تکراری و کسل کننده می شود

– طبیعی است، یک وقت هایی در درون‌مان این حس ایجاد می شود، اما گذری‌ست

– هم سن تو که بودم زندگی برایم همین‌طور بود، این تلاطم های فکری، روحی و احساسی طبیعی هستند؛ روزها و لحظه ها همیشه به یک شکل نمی گذرند, باید آنها را مدیریت کنیم

– می دانی!، همیشه یک چیزهایی باید باشند که ما برای انجام و یا رسیدن به آنها در تلاش باشیم و روزها را بگذرانیم

– – علاقه مندی های مفید!

– آری, درست است، هم آنها, هم ارزش ها

– – چرا ارزش ها؟، آنها برای چه اینقدر مهم هستند!؟

– چون ارزش ها باعث رشد صحیح ما و محیط پیرامون‌مان می شوند

– – چطور متوجه شوم ارزشی درست است یا نه!؟، چون به برخی چیزها باور و علاقه داریم اما خب, ممکن است آنها درست نباشند و به نوعی ارزش درستی به حساب نیایند!

– هر چه در مسیر خیر و خوبی باشد یک ارزش درست است، ارزش ها ما را به انجام کارهای خوب و سازنده تشویق می کنند و از طرفی ما را از انجام کارهای بد باز می دارند

– – با این تفاسیر هر تصمیمی هم که در زندگی می گیریم و هر کاری که انجام می دهیم به ارزش ها مرتبط هستند!

– دقیقا، تصمیم‌گیری بر اساس ارزش های درست ما را در مسیر درستی قرار می دهد و به ما کمک می کند خود را به بهترین شکل شکوفا کنیم و به خواسته های ارزشمندمان برسیم و از طرفی در محیط پیرامون مان نیز تأثیر مثبتی به جا بگذاریم

– راستی!، یک موضوع مهم‌تری هم وجود دارد، امام علی(ع) گفته اند: “بدانید که هر کس *از جانب خداوند* کمک نشود تا واعظ و بازدارنده اى درونى داشته باشد, نهى و اندرز دیگرى در او اثر نکند”

لحظه ای ایستاد و با این جمله به فکر فرو رفت و گفت

– – منظورشان همان وجدان است!؟

– دقیق نمی دانم، به احتمال زیاد. یک جمله ی دیگر از ایشان است و آن این است: “هر که واعظی درونی داشته باشد او را از جانب خداوند نگهبانی است”

مسیرش را ادامه داد و گفت

– – ای کاش این جمله ها تفسیر بهتری داشت

– باید بیشتر در موردشان بدانیم

شعری از حافظ در ذهنش مرور شد و آن را با خود زمزمه کرد

جان‌پرور است قصه ی ارباب معرفت؛ رمزی برو بپرس, حدیثی بیا بگو

هر دو کنجکاوانه محیط اطرافشان را می دیدند و مسیرشان را ادامه می دادند

– – وااای، چه درختی اینجا بزرگ شده!

– آره، خیلی با شکوهه

– – به نظرم یک جایی در زندگی برای همیشه باید دست فکرهایی که در گذشته و یا جلوتر از زمان اکنون‌مان در حال حرکت هستند را بگیریم و بگوییم: “یک لحظه وایسید، من می خواهم لحظه ها را زندگی کنم”

– – اگر این طبیعت نبود زندگی واقعا خیلی غیر قابل تحمل می شد

– تو با این شور و شوقی که در این محیط داری باید به عنوان یک گردشگر تجربه‌گرا بیشتر وقت ها در طبیعت حضور داشته باشی

لبخندی به نشانه تأیید زد و گفت

– – اگر به چیزی خو گرفته باشیم جدایی از آن برای‌مان خیلی سخت است

– – راستی، یکی از دوستانم هیچهایکر است، میزند به دل جاده و با آدم ها و محیط های مختلف آشنا می شود

– خیلی جالب است، تجربه ی محیط های متفاوت، آشنایی با افراد و اقوام و فرهنگ های مختلف خیلی هیجان‌انگیز است، من هم ۱۹ سالم بود کمی همین کار را انجام می دادم. اما چه اسمی پیدا کرده ها، هیچهایکر!

– – جوان‌پسند است دیگر

به مسیر خود ادامه دادند و به آنجایی که باید رسیدند

– خب، رسیدیم، اینجا همان جایی است که افسانه ای در موردش وجود دارد

آنجا را می‌بینی که شبیه به دربی سنگی است!؟؛ می گویند روزی هیزم‌شکنی چون آن روز نتوانست هیزم جمع‌آوری کند در آنجا می‌نشیند و از خداوند می خواهد دست خالی نزد خانواده اش برنگردد، سپس درب سنگی کنار می رود و هیزم‌شکن وارد آنجا می شود، وقتی داخل می شود می‌بیند آنجا پُر است از سکه های طلا و کوزه های گران قیمت و گنج های بسیار. تصمیم می گیرد هر چقدر می تواند از آنها بردارد. بعد هم درب سنگی به رویش بسته می شود و همانجا می ماند

– – افسانه ی عجیبی بود!، شاید اگر به اندازه ای که نیاز داشت از آنها بر می داشت سرنوشتش جور دیگری رقم می خورد

– دقیقا، آدمیزاد است دیگر، طمع می کند

– – چگونه در اینجور مواقع خودمان را کنترل کنیم؟

– با خودسازی، اینکه ما در زندگی به حق خودمان قانع باشیم خیلی موضوع مهمی است. در تاریخ هم به حق امام حسین(ع) طمع کردند و آن را با نام دین از او گرفتند

– – غم حسین(ع), غم شریفی‌ست، در جایی خواندم, ادوارد براون, گفته بود: “آیا قلبی پیدا می‌شود که وقتی درباره ی کربلا سخن می‌شنود آغشته به حزن و اندوه نشود!؟”

– واقعا!، جمله ی سنگینی‌ست، همه ی آنچه بر امام حسین(ع) پیش آمد درس است، او با حماسه ای که رقم زد آینده ی بشریت را دگرگون کرد. در ادبیات آیینی کهن کشورمان سروده های زیادی در این باره وجود دارد؛ مُحتَشَم کاشانی را می شناسی!؟

– – تا حدودی، از مهمترین شاعران مرثیه‌سراست که سبک جدیدی در سرودن شعرهای مذهبی به وجود آورد و بعد از او شعرای دیگری به سبک و سیاق او شعر گفتند؛ مهم‌ترین شعرش هم این است

باز این چه شورش است که در خلقِ عالم است؛ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است…

مثل اینکه در ذهنش زیر جمله ای خط بکشد و آن را بولد کند گفت

– – پیروی از حق و دوری از باطل

چند ثانیه ای هر دو در این جمله تأمل کردند

– می شود تمام زندگی را خلاصه در این جمله ای که گفتی کنیم: پیروی از حق و دوری از باطل

– همه چیز حول این محور می چرخد و ارزش ها راه تشخیص حق از با طل و شناخت درست از غلط را به ما نشان می دهند

– – پس به خاطر همین است که مهم هستند!

– بله. آزادگى، حقیقت‌جویى، رفع محرومیت فکرى و اجتماعى، ستم ستیزى و ظلم ناپذیرى، رفع تبعیض نژادى و قومى، برقرارى عدالت اجتماعى، تقوا پیشه‌گى و خدامحورى در تمام مراحل زندگى؛ اینچنین ارزش‌هاى والا و آرمان‌هاى بلند و مقدّسی در مکتب امام حسین(ع) پیدا می شود

– – تا اینجای عمرم با آدم های زیادی نشست و برخاست داشته ام، در این دنیایی که تبلیغات محصولات مختلف و تکنولوژی ساخته، جلوه های دنیا و زندگی, جذاب و مدرن شده، تنوع‌طلبی باب شده و معیار توجه و اهمیت و احترام به بسیاری از افراد با پول و مادیات و شهرت سنجیده می شود بهتر است هر کسی مسیر خودش را برود تا در این چرخه قرار نگیرد

سرش را به آرامی به نشانه تأیید تکان داد و گفت

– ماتریکس عجیبی‌ست!، خیلی ها در آن قرار گرفته اند، بیرون آمدن از این چرخه و قرار گرفتن در یک مدار متعالی که به تعالی و کمال روحی‌مان کمک کند, جسارت زیادی می خواهد

– علی(ع) و خاندانش فانوس راه هستند در این تاریکی؛ مردانشان پدرند، زنانشان مادر و پدر و مادر چه چیز جز موفقیت و خوشبختی و عاقبت بخیری فرزندانشان را می خواهند!؟. توجه به الگوها خیلی به ما کمک می کند از این سیکل و چرخه ی معیوب بیرون بیاییم و از طرفی دوباره وسوسه نشویم که بخواهیم داخل آن شویم

– – همینطور است، با قلب و فکری بیدار می توان این راه را پیمود، اما با وجود رسانه های اجتماعی و افرادی که رسالت دارند این موضوعات را به دیگران آموزش دهند, تا حدودی, بسیاری با این موضوعات آشنا شده اند

– جهان در حال بیداری‌ست؛ اما می دانی!، مسئله این نیست که تاکنون در بهترین حالت ۳۰% از مردم دنیا با این موضوعات آشنا هستند و زندگی خوبی دارند، مسئله آن ۷۰ درصدی هستند که این موضوعات را نمی دانند و زندگی‌شان به سختی می گذرد، از طرفی تقصیر را می اندازند گردن این و آن، اگر روشن شوند و بدانند و مسئولیت زندگی خودشان را برعهده بگیرند مثل آن ۳۰% زندگی خوبی را برای خودشان و اطرافیانشان می سازند

– – پس بهتر است هر فرد به علاقه مندی های مفید خودش توجه کند، همیشه ارزش ها را در نظر بگیرد، به سهم خودش در زندگی قانع باشد و با توجه به الگوهای الهی مسیر خودش را در زندگی ادامه دهد؛ اگر همه این کار را انجام دهند زندگی خوبی خواهند داشت

– درسته. این بوته ی زیبا را ببین!

– برایش مهم نبود در محیط اطرافش چه می گذرد، او آنچه باید می شد را شده، حتی در اینجا و در این فصل که آب به زحمت پیدا می شود، به اندازه و سهم خودش باعث بهبود محیط اطرافش شده و همچنان تا جایی که می تواند همین کار را انجام می دهد

– – جوهره ی درونی، استعداد ویژه ای که در انجام کاری داریم اگر متبلور شود دیگر اهمیتی ندارد کجا هستیم و شرایط چگونه است، چون خداوند کمکمان می کند تا رشد کنیم و شکوفا شویم، به شرط اینکه خودمان باشیم، مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیریم و بخواهیم که رشد کنیم

– دقیقا همین‌طور است, آفرین. دانستن همه ی این موضوعات از نان شب هم واجب‌تر است، عمل به آنها باعث بهتر گذراندن روزهای زندگی می شود

آفتاب به دیواره ی غربی کوه رسیده بود

نسیم ملایمی می وزید

سکوتی عمیق تمام پهنه ی اطراف را در بر گرفت

به راه افتادند تا شب نشده خود را به روستا برسانند و پس از استراحت, در مراسمی باشکوه که در این شب ها برگزار می شد حضور داشته باشند.

۱۴۰۲/۴/۳۰

منبع:

مأموریت+/ مقالات محمد کارگر مزرعه ملا

– – –

پی نوشت:

واعظ درونی

ماتریکس چیست؟

کمپین"دست های مهربان" سایت مأموریت+.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *