نقطه‌ی عطف به چه معناست و انواع مختلف آن چه مواردی هستند؟

از چه چیزهایی در زندگی دفاع کنیم؟
1402-07-14
آیا مقایسه خود با دیگران خوب است یا بد؟
1402-07-14

نقطه‌ی عطف به چه معناست و انواع مختلف آن چه مواردی هستند؟

در مراحل مختلف زندگی همه‌ی ما اتفاقات و رویدادهای گوناگونی برای‌مان پیش می‌آیند که برخی از آنها بر روی‌مان تأثیر زیادی می‌گذارند و به نوعی مسیر سرنوشت ما را دست‌خوش تغییراتی می‌کنند که در بیشتر مواقع موجب رشد ما می‌شوند؛ به این‌جور مواقع نقطه‌ی عطف- Turning point گفته می شود که در زندگی افراد موفق در زمینه‌های مختلف نقش پُر رنگی دارند و زندگی آنها سرشار از نقاط عطف متنوع است

آنچه که نقاط عطف را شکل می‌دهد, آشنایی با موضوعی مهم و یا فرد و افرادی خاص و اتفاقی تلخ و یا شیرین می‌باشد که در نهایت بر روی ما تأثیر عمیقی می‌گذارد و موجب تغییر و تحول درونی و گرفتن تصمیمات مهمی در ابعاد مختلف زندگی‌مان*شخصی، خانوادگی، کاری و اجتماعی* می‌شود و مسیر جدیدی را پیش روی‌مان قرار می‌دهد

نقطه‌ی عطف در انتخاب مسیر زندگی، باورها و اعتقادات، رشته‌ی تحصیلی، شغل و زمینه‌ی فعالیت در حوزه‌ی کاری خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار؛ هر که در دایره‌ی گردشِ ایام افتاد/ حافظ

چند نقطه‌ی عطف مختلف را با توجه به مناسبت های تقویمی هفته‌ی پیش در دنیای واقعی مورد بررسی قرار می‌دهیم تا ببینیم آنها چه چیزهایی می‌توانند باشند:

مولانا را بیشتر ما می‌شناسیم. نقاط عطف زندگی او چه چیزهایی هستند؟ پدرش بهاءالدین ولد که از علما و بزرگان صوفیه و مردی عارف بود، او در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی. مولانا در زیر سایه‌ی پدری بزرگ شد که از او چیزهای زیادی آموخت

سید برهان‌الدین محقق ترمذی, مرید پدر مولانا بود و نخستین کسی ذکر شده است که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد؛ او نزد مولانا رفت و بدو گفت: “در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده، این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی”؛ مولانا نیز به دستور او به ریاضت نشست و ۹ سال با او همنشین بود

پس از مدتی شمس تبریزی, که در ظاهر فردی ژنده‌پوش و گمنام بود از راه رسید و در ملاقاتی کوتاه مولانا به شدت شیفته‌ی او شد و مسیر تازه‌ای پیش رویش قرار گرفت. بعد از این آشنایی بود که مولانا به مراقبت نفس و تذهیب باطن بیشتر همت گماشت و طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و اشعار پُرشور عرفانی سرود و آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه‌ی بشری‌ می‌باشد. کسی نمی‌داند دقیقا شمس به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه در اولین دیدار دگرگونش کرد اما واضح است که شمس تبریزی عارف، عالم و جهان‌دیده بود و برخی به اشتباه گمان کرده‌اند که او از نظر دانش و فن بی‌بهره بوده است اما آنچه از او گفته‌اند بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات کهن، لغت، آموزه های دینی و عرفان می‌باشد. مریدان که مولانا را اینچنین شیفته‌ی شمس دیده بودند به آزار و اذیتش پرداختند، او یک‌بار از گفتار و رفتار آنها رنجید و راهی سفر شد و مولانا از نبود شمس تبریزی ناآرام گشت. مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخته با پشیمانی از او پوزش‌ها خواستند. مولانا فرزند خود- سلطان ولد, را همراه جمعی به یافتن شمس تبریزی فرستاد تا او را از دیاری که به آنجا رفته بود بازگردانند. شمس به اسرار بازگشت و سلطان ولد به شکرانه‌ی این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه دوباره به نزد مولانا رسیدند و خاطرش شکفته گردید و از غم و اندوه رها شد. پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس را از سر گرفتند. شمس تبریزی سرانجام این‌بار بی‌خبر از پیش مولانا رفت و ناپدید شد و مولانا باز در دوری شمس ناآرام شد اما دیگر او را نیافت

مولانا روح عدم پیمایی داشت و شمس که خود عارفی کامل بود و ظرفیت بالایی در او می‌دید, با معارفی که به او آموخت قلمروی وجودش را به خوبی وسعت بخشیده بود. مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌شود و حق در همه‌ی مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود. گفته‌اند روزی از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب آنها به چرخ درآمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا به سماع پرداخت. بدین ترتیب مولانا شیفته‌ی صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی برایش پُر کرد و مولانا, زرکوب را جانشین شمس خود نمود. صلاح‌الدین مردی عامی و درس نخوانده از مردم قونیه بود و پیشه‌ی زرکوبی داشت، هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود و مقام خود را به‌ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز رشد روحی و معنوی نیست و با این باور مرید زرکوب شد و با همه‌ی دانشی که داشت از او اطاعت می‌نمود. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و از دنیا رفت

حسام‌الدین چَلَبی, از صوفیان بزرگ و مرید مولانا بود، بعد از صلاح‌الدین زرکوب, آنها نیز حدود ۱۰ سال با هم هم‌کلام شدند. مولانا به سفارش و اصرار حسام‌الدین, مثنوی معنوی را به رشته‌ی نگارش درآورد که آن را یکی از بزرگ‌ترین آثار شعر عرفانی می‌دانند و گاهی در برخی مواقع در مثنوی نام حسام‌الدین به چشم می‌خورد, به همین سبب در ابتدای امر, نام حسامی‌نامه را برای مثنوی معنوی برمی‌گزیند. این اثر حاصل پُربارترین دوران عمر مولاناست چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را به سفارش حسام‌الدین آغاز کرد که نقش بارزی در آفرینش مثنوی و جهت‌دهی و گسترش آن داشته است. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی‌ست بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته‌ی امروز به زیبایی پیام رهایی و وارستگی دارد که عبارت است از عدم تعلق، حُریّت داشتن و ترک، حالتی که فرد کاملاً از خویش و همه چیز بیرون می‌رود و به اتحاد با خدا دست می‌یابد

به جز پدر مولانا و شمس تبریزی و برخی دیگر که نقطه‌ی‌ عطفی در زندگی مولانا به شمار می‌روند او خود به عارفان پیشین نیز اشاره می‌کند: “هفت شهر عشق را عطار گشت؛ ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم”، یا “عطار روح بود و سنائی دو چشم او؛ ما از پی سنائی و عطار می‌رویم”

در نهایت مولانا خود نقطه‌ی عطفی شد در زندگی بسیاری دیگر در طول تاریخ؛ او در قرن بیست و یکم به‌سرعت در جهان غرب شناخته شد به‌طوری‌که ترجمه‌ی آثارش در آمریکا به بزرگ‌ترین و پُرفروش‌ترین کتاب سال تبدیل شد

بنیان‌گذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران و همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در کشور, جبار عسگرزاده ملقب به جبار باغچه‌بان است. در ادامه برخی از نقاط عطف زندگی ایشان را مورد بررسی قرار می‌دهیم

او نخست کودکستانی به نام باغچه اطفال, را دایر کرد و از همین رو خود را باغچه‌بان نامید و به باغچه‌بان معروف شد. بعد از تأسیس باغچه اطفال بود که فکر آموزش به ناشنوایان ذهن او را حسابی به خود مشغول نمود. البته تا قبل از اینکه به این موضوع فکر کند هیچ تجربه‌ای در زمینه‌ی تدریس به ناشنوایان نداشت. با مخالفت‌های زیای که بود باغچه‌بان کلاس درسی برای آموزش به ناشنوایان راه‌اندازی نمود که با سه دانش آموز ناشنوا کارش را آغاز کرد و در این زمینه توانست موفقیتی کسب کند

باغچه‌بان متوجه شد که حس بینایی و لمس اشیاء, نقش بسیار مهمی را در آموزش به ناشنوایان ایفا می‌کند. او به شغل آموزگاری مشغول شد و پس از کسب تجربه‌های زیاد در این مسیر, ایرادات بسیار زیادی را در روش آموزش زبان فارسی مشاهده کرد؛ با توجه به این موضوع باغچه‌بان اولین فردی بود که یک روش بسیار پُرکاربرد و حرفه‌ای برای آموزش زبان فارسی ابداع کرد. در همین زمان بود که فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش در کشور آغاز شد و تا اواخر عمرش هم ادامه یافت

او در مسیر منحصر به فرد خود, ابتکارات زیادی را نشان داد، مانند: روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان. آموزش روش حساب ذهنی به ناشنوایان. گاهنجار- گاه‌نما، وسیله‌ای برای نشان دادن پستی و بلندی‌های اقیانوس‌ها روی نقشه به کودکان. الفبای گویا. اختراع تلفن گنگ- گوشی استخوانی؛ روش کارکرد آن به این صورت بود که شخص ناشنوا با گرفتن میله‌ی آن به دندان می‌توانست از طریق استخوان فک صورت, ارتعاشات صوتی را دریابد و بشنود. باغچه‌بان چگونگی اختراع این دستگاه را اینگونه توضیح می‌دهد: “در پانزده سالگی در اثر تصادفی گوش راست من کر شد…. روزی وقتی که من به سمت چپ خوابیده بودم و گوش شنوایم به وسیله‌ی بالش گرفته شده بود, ساعت را به گوش راست گذاشته و صدای آن را شنیدم. کنجکاو شده ساعت را با دندان گرفتم و احساس کردم صدای ساعت را به‌خوبی می‌شنوم. چندبار تکرار کردم و دیدم جداً می‌شنوم، خلاصه دریافتم که هرگاه گوش شنوای من بسته باشد از طریق دندان صدای ساعت را می‌شنوم. در اثر این تجربه, روزی هنگامی که به تعلیم کرولال‌ها مشغول بودم ناگهان این موضوع به یادم آمد و بچه‌های کرولال را با گرفتن ساعت در دهان امتحان کردم و دیدم می‌شنوند. چون نتیجه مثبت بود به فکر ساختن گوشی استخوانی برای کرولال‌ها افتادم”. به احتمال بسیار زیاد همین اتفاق به ظاهر تلخ در از دست دادن شنوایی گوش راست در نوجوانیِ باغچه‌بان بود که نقطه‌ی عطف بزرگی شد برای آموزش به ناشنوایان و راه‌اندازی مدرسه‌ای برای این عزیزان و دیگر کارها و ابتکارات مرتبط به آن

در سال ۲۰۰۰ میلادی، در روزی, محمد الدوره, نوجوان ۱۲ ساله‌ی فلسطینی به دست نظامیان رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. رسانه‌های گوناگونِ خبری, خبر شهادت او را منعکس کردند. تصویر شهادت او درحالی که پشت پدر خود پنهان شده بود تا از آسیب حمله‌ی نظامیان صهیونیست در امان باشد بارها از شبکه‌های تلویزیونی جهان پخش شد و رسوایی رژیم اشغال‌گر قدس و حامیان این رژیم را در دنیا به دنبال داشت. شهادت محمد الدوره, نقطه‌ی عطفی شد و هم‌سالانش را به مبارزه‌ای بی‌امان‌تر و آگاهانه‌تر با اشغال‌گران متجاوز و زورگو تشویق کرد و صدها الدوره, پا به میدان جهاد بی‌امان گذاشتند. رژیم صهیونیستی پس از شهادت الدوره, نه تنها پشیمان نشد بلکه به این کار بیشتر ادامه داد 

آشنایی با ظلم و ستمی که سالیان سال به مردم فلسطین می‌شود نقطه‌ی عطفی شده است برای بسیاری تا به مردم ستمدیده‌ی فلسطین کمک کنند و نشان دهند انسانیت و وجدان‌ها هنوز بیدار است و نفس می‌کشد. روز همبستگی و هم‌دردی با کودکان و نوجوانان فلسطینی, نیز به همین خاطر در تقویم کشورمان به ثبت رسیده است، نام‌گذاری این روز به روز همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی که به پیشنهاد جمعیت دفاع از ملت فلسطین, صورت گرفت, نمادی از دادخواهی دانش‌آموزان ایرانی از مستکبران جهان و اعلام همدردی و همبستگی میان آنها و کودکان و نوجوانان مبارز فلسطینی است تا از همین سن بیاموزند که دفاع از مظلوم و ستمدیدگان ارزش زیادی دارد. جمعیت دفاع از ملت فلسطین, یک نهاد مردمی است که افراد مختلف در آن حضور پیدا می‌کنند تا به روش‌های مختلف به مردم فلسطین کمک کنند

میلاد حضرت رسول اکرم(ص) آغازی برای از میان رفتن جهالت و گمراهی بر روی زمین شد و روز اخلاق و مهرورزی نیز به پاس اخلاق خوب ایشان نام‌گذاری شده است. وجود پیامبر اعظم, نقطه‌ی عطفی شد برای بسیاری از کسانی که در آن زمان زندگی می‌کردند و تا اکنون نیز این راه ادامه دارد. ایشان گفته بود: “هرکس بشنود صدای مردی *یا انسانی* را که فریاد می‌کند: ای مسلمانان به فریادم برسید و او را کمک نکند دیگر مسلمان نیست”

عرصه‌ی نظریه‌ها و دیدگاه‌های علمی و فرهنگی در میان دانشمندان و فرهیختگان همواره عرصه‌ای برای بقای بهترین اندیشه‌ها بوده است. هرنظریه‌ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایی بهتر از آن را به بشریت هدیه دهد و اگر جز این باشد مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مکتب‌های فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی به دستاوردهای مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه‌ی جاهلی عرب به آن دل‌بسته بود و آن را مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بود می‌تواند راز موفقیت اسلام در برابر اندیشه‌های اشتباه آن زمان باشد. پیامبر(ص) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‌های پسندیده‌ی انسانی در میان اعراب, به نفی ضد ارزش‌ها می‌پرداخت و طرح‌های جایگزین نیز ارائه می‌کرد تا پیروان او احساس خلاء نکنند

امام جعفر صادق(ع) با ایجاد مذهب جعفریه, نقطه‌ی عطفی را در تشیع به وجود آورد. مذهب جعفریه, مذهب شیعه‌ی اثنی عشری*شیعه دوازده‌امامی* می‌باشد که استحکام پایه‌ها و گسترش مکتب آن و همچنین رشد فقه شیعه بیشتر در دوره‌ی امام جعفر صادق(ع) بر پایه‌ی معارف رسیده از پیامبر(ص) تا امامان دیگر و شخص ایشان صورت گرفته و به اوج رسیده است. همزمان با زوال حکومت مروانیان و درگیری امویان و عباسیان, مردم آزادانه به امام صادق(ع) مراجعه و پاسخ سؤال‌های مختلف خود را دریافت می‌کردند و همچنین امکان بحث‌های علمی در زمینه‌های گوناگون نیز فراهم شده بود؛ امام جعفر صادق(ع) در شرایطی زندگی می‌نمود که مذاهب و مکاتب مختلفی به وجود می‌آمدند و عصر ایده‌ئولوژی‌ها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف بود و از طرفی در مسلمانان نیز شور و هیجانى براى فهمیدن و پژوهش در موضوعات مختلف پدید آمده بود. در آن هنگامه, متداول‌ترین شیوه برای متمایز نمودن مذاهب از یکدیگر, انتساب آنها به کسانی بوده است که یا مؤسس آن بوده‌اند و یا در گسترش آن کوشیده‌اند، به همین خاطر مذهب شیعه در زمان حیات امام صادق(ع) مذهب جعفری خوانده می‌شد که از پیامبر(ص) تا دوازده امام تداوم داشته است

مقصود از شیعه و تشیع هم همان حقیقت راستین اسلام است که مؤسس آن پیامبر اسلام(ص) بوده و امت را به متابعت از علی(ع) و اهل بیت(ع) رهنمون نمود تا بتوانند از این در بر شهر علم رسول خدا(ص) راه یابند. در صدر اسلام پیروان امام علی(ع) در روایات پیامبر(ص) و خود ایشان به لقب شیعه منتسب شده‌اند

در شرایط دشواری که شیعه مى‌رفت تا کمرنگ شود، یعنى اسلام راستین به رنگ خلفا درآید و به صورت اسلام بنی‌امیه‌اى یا بنی‌عباسی که پُر از افراط و تفریط و کج‌روی بود خودنمایى کند, امام صادق(ع) به احیا و بازسازى معارف اسلامى اصیل پرداخت و مکتب علمى عظیمى به وجود آورد که محصول و بازده آن, چهار هزار شاگرد متخصص مانند هشام، محمد بن مسلم و بسیاری دیگر در رشته‌هاى گوناگون علوم مختلف بودند. آنها در سراسر کشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند. هر یک از آنها خود بازگوکننده‌ی منطق امام که همان منطق اسلام اصیل است و پاسدار میراث دینى و علمى و نگهدارنده‌ی تشیع راستین شدند و از طرف دیگر مدافع و مانع از نفوذ افکار ضد اسلامى و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند. تأسیس چنین مکتب فکرى و این‌سان نوسازى و احیاگرى تعلیمات اسلامى سبب شد که امام صادق(ع) به عنوان رئیس مذهب جعفرى- تشیع مشهور شود

امام خمینی(ره) از زمانی که کارهای اشتباه پهلوی و دربار او را دید سکوت نکرد و مدام اشتباهات آنها را گوشزد می‌نمود اما حکومت پهلوی راه خود را می‌رفت و برایش مهم نبود با تصمیمات اشتباه چه بر سر کشور و مردم آورده است و می‌آورد. امتیازات داده شده به غرب، از بین رفتن استقلال کشور، نفوذ استعمار و سلطه‌گری آنها و بردن منابع مختلف، وابستگی شاه به اجانب، رکود و نابسامانی در بخش کشاورزی و دیگر بخش‌ها، فساد رایج در میان افراد سرشناس دولت، گسترش فقر و فحشا، از بین رفتن اعتقادات دینی، نقض قانون اسلامی و بسیاری موارد دیگر, دلایل مخالفت امام با آنها بود. چه کسی می‌توانست با این موارد علناً و بدون هیچ واهمه‌ای مخالفت کند؟ یک عالم دین هوشیار و شجاع و حاضر در صحنه که درس آموخته‌ی مکتب اسلام راستین بود، جز او هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی خودکامگی و استبداد پهلوی و کارهای اشتباهی که انجام می‌شد را بگیرد و با آنها رودرو شود. امام در این مسیر از عراق به پاریس هجرت نمود و به راه خود ادامه داد. وجود امام خمینی(ره) نقطه‌ی عطفی بود برای مردم و مخصوصا مستضعفان تا اختیاردار سرنوشت کشورشان باشند و در آخر هم با همراهی عموم مردم اینگونه شد

تولید یک محصول خوب در کسب و کار که به خوبی مورد استقبال قرار می‌گیرد، یک کشف علمی بزرگ، یک اثر هنری پُر محتوا و بسیاری موارد دیگر نیز می‌توانند نمونه‌های دیگر از نقطه‌ی عطفی باشند که شغل‌مان را رونق چشم‌گیری می‌بخشند

در این نوشتار برخی از نقاط عطف را با ذکر مثال مورد بررسی قرار دادیم، آنها بسیار مختلف و متنوع هستند اما اگر به درستی متوجه آنها شویم می‌توانند تأثیر عمیقی بر روی‌مان بگذارند و ما را در مسیری درست و متعالی قرار دهند، چه مسیری که در زندگی انتخاب می‌کنیم و چه مسیر تحصیلی و شغلی‌مان. نقاط عطف مراحلی هستند که هیچ‌وقت فراموش‌شان نمی‌کنیم و به رشد ما در مراحل مختلف زندگی کمک زیادی می‌کنند

حال ای عزیز، نقطه‌های عطف زندگی تو چه چیزهایی هستند!؟؛ حتما با خودت خلوت کن و به آنها بیندیش و در آینده نیز به آنها توجه داشته باش و روزهای درخشان خود را با آنها بساز, چون هر یک از آنها مثل تکه‌های پازلی هستند که وقتی به درستی کنار هم چیده شوند, در نهایت روی آنها نوشته می شود موفقیت و خوشبختی پایدار و در حال رشد.

۱۴۰۲/۷/۱۴

منبع:

مأموریت+/ مقالات محمد کارگر مزرعه ملا

کمپین"دست های مهربان" سایت مأموریت+.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *