برو ای باده به کف بادهی خود تنها خور
سنگت اینجا بزنند بادهی خود تنها خور
اینجا به ظاهرها خوشند
ظاهرا خوشند اما ناخوشند
قسمتِ ما همین بُوِد
باده و عشقِ او به دل
تَرکِ زمانه و زمان
کشتیِ نوح نشست به گِل
گِل که به آب خورد و شد
خلقِ عظیم متصل
بادهی او به لب خورِد
ادا شود حقِ آب و گِل
تاریخ نگارش شعر: ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
– – –
پینوشت:
سِرّی که نهفته است در ساغرِ می؛ با اهلِ خرد جُرأتِ گفتار نبود
دردی که ز عشق در دلِ می زده است؛ با هُشیاران مجالِ اظهار نبود
راهی است ره عشق که با رهرو آن؛ رمزی باشد که پیشِ هُشیار نبود/ امام خمینی(ره)
منبع:
مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا
شما اینجا هستید: مأموریت+/ محمد کارگر مزرعه ملا/ دفتر شعر