اول بزرگی خودت را درک کن
در این عالم
تو
یعنی انسان
از همه موجودات بزرگتری
نه از نظر جسم
بلکه از نظر اندیشه، عقل و روحی الهی که در بدن خود داری
آنقدر بزرگی که روزی همه ی ساکنین عرش به فرمان خدا به تو سجده کردند جز یکی که همه می شناسیمش: شیطان
اما با این همه بزرگی که داشته ای و داری
در این وسعت بی انتها
باز هم خودت را بزرگ می بینی؟
آیا قطره ای نیستی در این اقیانوس که حتی اقیانوس هم قطره ایست در دل آن؟
پایانت با این جسم کجاست؟
زیر تلی از خاک
نه
نمی خواهم تو را نا امید کنم، نمی خواهم تو را به غم و مصیبت بخوانم
اما بگذار حقیقتی را به تو بگویم که اگر به درستی در آن بیندیشی، برداشتد از مرگ ۱۸۰ درجه فرق خواهد کرد، مشتاقش می شوی و آن حقیقت این است:
مرگ پایان نیست، بلکه آغاز است
آغازی برای جاودانگی ات که قبلا کمی در موردش نوشته بودم
اما اگر واقعا انسانی و نمی خواهی
بزرگی خودت را از نظر اندیشه، عقل و روح الهی که در بدن داری دست کم بگیری
به این موضوع بیندیش:
زندگی ام چه معنایی دارد؟
آخرم چه می شود؟
بعد از این جهان به کجا خواهم رفت؟
آیا من آمده ام که به هر قیمتی که شده روزگارم را بگذرانم و بعد زیر تلی از خاک بروم؟ یا که نه!، می خواهم به معنای واقعی انسان باشم و بعد از مرگ با شکوه زندگی کنم!؟
ببین عزیز، تکلیف من و تو فرق می کند با هر موجود دیگری که نفس می کشد
جسم شیء جادویی روبه رویت که در حال خواندن این متن هستی را در نظر بگیر، ممکن است گوشی تلفن باشد، لپ تاپ باشد، تبلت باشد و یا کامپیوتر
فکر کن تو خالق این شییء هستی و او نیز تو را هیچگاه ندیده است
فرض کن این شیء در حد خودش می اندیشد و برای خود جهانی دارد که قابل احترام است
اما
فکر می کند دنیا تنها به وسعت آن چیزیست که توانایی درک آن به او داده شده است
فکر می کند خالقش از جنس اوست، هم شکل اوست، در اندیشه هم ترازوی اوست، یا اصلا فکر می کند خالقی ندارد و خود به خود به وجود آمده است: “بیگ بنگ”، بدون آنکه مأموریتی در این حیات داشته باشد، یعنی برگی در باد، خود به خود آمده است و می رود و تمام.
اما انسان که می داند او آن را خلق کرده است، خنده ای طعنه آمیز به آن می زند، نه از روی تمسخر، نه از روی کبر، بلکه خنده ای از روی حکمت چون می داند
او آن را خلق کرده است، که نه تنها او را
بلکه
چقدر وسیله و اشیای دیگر خلق کرده که آن شیء پِر کاهیست در مقابل این همه وسیله و اشیای دیگر در این همه سال
چقدر اختراع دیگر
چقدر کشف دیگر
چقدر جهان اندیشه اش وسیع است و بی پایان
و و و
حالا آیا این شییء جادویی ساخت انسان که رو به رویت است را قطره ای می بینی در این اقیانوس!؟
حال ببین خداوند چقدر بزرگ است و چه طبع شاعرانه ای دارد که در کنار خلق این عظمت بی انتها مورچه ای را هم می آفریند و ریز تر از مورچه را نیز
بزرگی و کوچکی خودت را در این نظم بی پایان الهی درک می کنی؟
چه ترکیب عجیبی داری
اگر بزرگی خودت را درک کنی، بزرگی اندیشه، فکر و روحت را، کارهای بزرگ انجام می دهی، به اهداف بزرگت می رسی، در سلامت زندگی می کنی، در زندگی آرامش داری
برای دیگران مفیدی
و وقتی کوچکی خود را درک کنی
دست به انجام هر کاری نمیزنی، برای رسیدن به هر هدفی ارزش ها را زیر پا نمی گذاری و در یک کلمه: طغیان نمی کنی
چون می دانی پایانت در این دنیا مرگ است و مرگ نه یعنی پایان بلکه آغاز و نه آغازی بد بلکه خوب
وقتی همه چیزت را روزی در این دنیا می گذاری و می روی به چه چیز خودت می نازی؟: به زیبائیت؟، به دانائیت؟، به مقامت؟، به ثروتت؟، به شهرتت؟، به استعداد و هنرت؟
مگر آنها که اینها را در تاریخ داشتند توانستند لحظه ای مرگ خود را عقب بیندازند؟
نه؛ من مخالف هیچ کدام از اینها نیستم: نه مخالف زیباییم، نه مخالف داناییم، نه مخالف مقامم، نه مخالف ثروتم، نه مخالف شهرتم و نه مخالف استعداد یا هنر، چون می دانم خداوند در ذات آفریده هایش بدی قرار نداده، بلکه نحوه استفاده انسان از آنها است که آن چیزها را خوب یا بد می کند. از دِم فیلتر کردن هر چیز نشان از بی عقلیست، چه آن چیزهایی که در بالا نامشان آورده شد چه هر چیز دیگری
اما
آیا به درستی آنها را به دست می آوری؟ و آیا به درستی از هر کدام از این نعمت ها و یا هر نعمت دیگری استفاده می کنی یا کنه، چشم هایت را بسته ای و از در و دیوار برایت لالایی می بارد!؟، درو دیوار این روزها بیشتر همین فضای مجازیست: لایک هایی که می شوی، فالوورهایی که داری و تعداد اعضاء گروه یا کانال اینترنتی ات
مگر قرار است دست آخر اینها از تو چه چیزی بسازند؟
یک روز تشویق هایشان را نثارت کسی می کنند
و فردا با کوچک ترین اشتباه مرگ و نفرین هایشان را
جمله جالبی در این فضا وجود دارد: “طوری زندگی کنید که خدا لایکتون کنه نه بنده خدا”
پس چه بهتر که اینگونه باشیم
فراموش نکنیم مرگ و دنیای جاودانه ی بعد از آن را
به خداوند سلامی گرم کنیم و با دیگرانی که می خواهند خط خطی کنند ارزش ها و خوبی ها را، خداحافظی محکم
سخت است اما ممکن.
اگر همیشه خداوند را در هر لحظه در نظر داشته باشی خیلی از کارهای به ظاهر سخت برایت ممکن می شود
و وقتی نور ایمان سراسر وجودت را فرا گرفت همه چیز برایت الهی می شود
غمگین بودن آهنگی نیز می تواند تو را به یاد خدا بیندازد، این غم غمی شریف است برای دوری از اصل خویش که برای رسیدن به او بی قراری و چشم انتظار، چرا که رویای رسیدن به آن بی انتها را در سر داری
پائیزِ جاری که هر سال در طبیعت است و هم اکنون در آن هستی نیز همینطور که گاهی مثل آن می شوی اما می دانی ماندگار نیست، نه در طبیعت و نه در زندگی خودت
و حال تو خوب می شود وقتی قرص هایی که خدا به تو تجویز کرده است را به موقع میل کنی
یکی از آن قرص های مهم عبرت از تاریخ است
فراموش نکنی داستان حضرت یوسف(ع) را که پُر از پند است، یک بُعد از داستان یوسف(ع) این است
زیبایی حضرت یوسف(ع) بر هیچکس پوشیده نبود، اما او چه کرد وقتی زلیخا او را احضار نمود؟
خوب می دانی
بله، عشق بدون عقل قدرتی ندارد و نمی تواند کسی که عاقل است و نور ایمان در وجودش روشن می باشد را به گناه اندازد زیرا او که عاقل است از عشق اشتباه، دوری می کند
بزرگی و کوچکی خودت را که درک کنی از خیلی از چیزهای کوچک دل می کنی و به خیلی از چیزهای واقعا بزرگ دل می بندی. در اینجا نکته ای مهم وجود دارد: انسان های واقعا بزرگ چیزهای به ظاهر بزرگ را کوچک می پندارند و انسان های کوچک چیزهای واقعا بزرگ را کوچک می بینند و این همان چیزی است که آرامش و سلامت خیلی ها را در این روزگار مختل کرده است و اجازه نمی دهد آنها به سمت اهداف بزرگشان گام بردارند و کارهای بزرگ انجام دهند. وقتی از درون انسان بزرگی شوی خیلی چیزهای به ظاهر بزرگ را کوچک می بینی و از خیلی چیزها دل می کنی و از خیلی افراد نیز
ممکن است تنها شوی اما ارزشش را دارد چرا که
تنها بودن به معنی منزوی بودن نیست، چون تو خدا را داری و بعد از خدا بهترین انسان ها با تو هستند که نقطه مشترک تو و آنها با خدا بودن و احترام به ارزش هاست
در مقاله “جزیره” که به زودی منتشر می شود این موضوع را اثبات می کنم که چقدر تنهایی برای افراد موفق مفید است و چرا افراد سطحی نگر از تنهایی فرار می کنند
اما در این مقاله موضوع این است که با درک بزرگی و کوچکی خودت از هر نعمتی که خداوند به تو داده و یا می دهد به درستی استفاده کنی
با خدا در همه جا باشی، همه جا را قصر بپنداری و از چیزها و کسانی که می خواهند تو را به گناه اندازند دوری کنی
داستان حضرت یوسف(ع) به شکل های مختلف برای هر یک از ما نیز پیش می آید
و تو می توانی
زلیخای هر موقعیت از زندگی را در هر قصری که هستی جا بگذاری و بدوی به سمت درهای به ظاهر بسته که اگر بخواهی و اراده کنی و نفس خود را مهار نمایی قطعا آن درهای به ظاهر بسته به روی تو باز می شوند، نه آنکه مصر را ترک کنی بلکه زلیخا را ترک کنی
اگر بزرگی و کوچکی خود را درک کنی می توانی از ترس های مقدست به نفع آینده درخشانت استفاده کنی و با شکوه به سمت آزادی واقعی که برای سطحی نگران قابل درک نیست گام برداری.
دانلود آهنگ “پائیزِ جاری” با صدای “رضا صادقی”
متن آهنگ”پائیزِ جاری”
یه آهنگِ غمگین شبا پخش میشه
سوناتِ نبودت تو پائیزِ جاری
بازم قرص هامو فراموش کردم
که تجویز کردی واسه بیقراریم
فراموش کردم، قراره نباشی
فراموش کردم، فراموشیا رو
شبیه سلامِ تو شاید شنیدم
خداحافظیهای تو گوشیا رو
فراموش کردم قراره بمیرم
فراموش کردم قراره بمیرم
که بعد از تو جز مرگ چیزی نمونده
یه جوری تمام جهانم سیاهه
که شاید جز این رنگ چیزی نمونده
فراموش کردم قراره بمیرم
که بعد از تو جز مرگ چیزی نمونده
یه جوری تمام جهانم سیاهه
که شاید جز این رنگ چیزی نمونده
قوی نیستم، وقتی از دست میدم
قوی نیستم، عشق اصلاً قوی نیست
کسی که تو تنهاییهاش پیله بسته
غزل گفته از تو ولی منزوی نیست
قوی نیستم، وقتی از دست میدم
قوی نیستم، عشق اصلاً قوی نیست
کسی که تو تنهاییهاش پیله بسته
غزل گفته از تو ولی منزوی نیست
عشق اصلاً قوی نیست
♫♫♫
نترسیدم اما سَرَم اومد آخر
تو دیدارِ اول تو رو جا گذاشتم
مثل یوسفی که زُلیخا نداره
خودم رو تو قصرِ تو تنها گذاشتم
یه آهنگ غمگین شبا پخش میشه
سونات نبودت تو پائیزِ جاری
تموم میشم امشب تو رویایی از تو
تموم میشم امشب تو چشم انتظاری
قوی نیستم، وقتی از دست میدم
قوی نیستم، عشق اصلاً قوی نیست
کسی که تو تنهاییهاش پیله بسته
غزل گفته از تو ولی منزوی نیست
قوی نیستم، وقتی از دست میدم
قوی نیستم، عشق اصلاً قوی نیست
کسی که تو تنهاییهاش پیله بسته
غزل گفته از تو ولی منزوی نیست
عشق اصلاً قوی نیست …
۱۳۹۶/۸/۵
منبع:
مأموریت+/ مقالات محمد کارگر مزرعه ملا