یه روزی رودی بود که به مصافِ خُشکی فکر و دل ها میرفت
یه روزی کوهی بود که روبروی هر چی بدی بود می ایستاد
یه روزی ستاره بود که تو شبای ذهنِ آدما می درخشید
یه روزی بادی بود به نبردِ دیو قصه ها میرفت
یه روزی بارون بود واسه فکرایی که در حال خُشکیدن بودن
یه روزی نوری بود واسه دونه هایی که زیر خاک بودن
یه روزی دریا بود واسه کشتی شدنِ اهل دلا
یه روزی یه پیرِ مرد ناخدا
یه روزی مثلِ یه بچه بی ادعا اما با خدا
۱۳۹۸/۸/۱۲
منبع:
مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا