در این مقاله سری می زنیم به برخی از پندهای بهاءالدین محمد بن حسین عاملی, معروف به شیخ بهایی، کسی که سرآمد بود در خیلی از موضوعات، یکی از بزرگان، مفاخر و نوابغ اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری که گفته اند دارای استعداد و ذوقی سرشار بوده است و در جامعیت و تنوع علوم و دانش کمتر نظیری می توان برایش پیدا کرد؛ او یکی از جامعترین افراد روزگار خود در وسعت معلومات و تنوع دانش می باشد و جامعیت در علوم و فنون یکی از ویژگی های شاخص شیخ بهایی بود و در زمینههای گوناگون نظیر تفسیر، حدیث، فقه، اصول، رجال، فلسفه، دعا، لغت، ریاضی، معماری، جغرافیا، مهندسی، نجوم، شعر و ادب فارسی و چندین دانش دیگر عالم بود و بیش از ۸۰ تألیف از خود به جا گذاشت تا آنجا که یکی از شاگردانش- پدر علامه مجلسی, در موردش گفته است: “من کسی را مانند او در کثرت علوم و وفور فضل و بلندی مرتبه ندیدهام”؛ از این نظر برجستگی مشخصی در میان دانشمندان کسب کرد و اگر او را نادرهای از نوادر و نابغهای از نوابغ نامیده باشیم راه مبالغه نپیمودهایم و خود شیخ بهایی هم با تواضع و فروتنی خاصی به این موضوع اقرار دارد, آنجا که میگوید
“من در مباحثه و جدل بر هر ذوفنونی چیره شدم ولی هرگز نتوانستم با کسی که در یک فن استاد بود حریف شوم”
این مورد نشان می دهد هر چند داشتن دانش در زمینه های مختلف مفید می باشد اما تخصص در زمینه ای خاص باعث اشراف کامل به موضوع می شود و عامل موفقیت خواهد بود، پس باید در یک زمینه ی خاص متخصص شویم و چه خوب اگر در کاری که به آن علاقه داریم تخصص کسب کنیم، هم اگر مشغول ادامه تحصیل در رشته ی مورد علاقهمان هستیم و یا در زمینه ای می خواهیم اشتغال داشته باشیم و یا اشتغال داریم
“پرسیدند: سخت می گذرد, چه باید کرد؟. گفت: خودت که می گویی سخت میگذرد, سخت که نمی ماند؛ پس خدا را شکر که می گذرد و نمی ماند”
سختی های زندگی را نباید بیش از پیش سخت گرفت چون در حال گذر هستند و باید با آنها به شیوه ی درست کنار آمد و آنها می گذرند و باقی نمی مانند، مهم این است که آنها را بیش از پیش به خود سخت نگیریم و این موضوع را فراموش نکنیم که سختی برای داشته ها و خواسته های ارزشمند ارزشش را دارد و داشته ها و خواسته های غیر مهم را باید رها کرد تا سختی های مختلف آنها هم همراهشان بروند
“حکیمی گفت: کسی که قناعت کند با تهیدستی نیز توانگر است و اگر قناعت نکند با توانگری نیز تهیدست است”
راز توانگری در این سخن نهفته است، قناعت ما را در هر شرایطی که باشیم توانگر می کند و این روزها خیلی ها از ما می خواهند تا قانع نباشیم و به سمت مصرفگرایی و تجملات پیش برویم
“از کوزه همان برون تراود که در اوست”
در این مصرع از شعر که ضربالمثل شده است, شیخ بهایی به ما یادآور می شود که هر نوع طرز فکر، باور، اخلاق و علایقی که داشته باشیم در گفتار و کردارمان نمایان می شود و بر روی جسم و حتی روح ما تأثیر می گذارد، پس با اندیشه ای خوب می توان خود بهتری داشت و مدام آن را بهبود داد؛ همچنین دیگران را اینگونه می توان شناخت و هر کس با نوع گفتار و کردار خود در هر کجا و به هر روشی نشان می دهد که چه نوع طرز فکر، باورها، اخلاق و علایقی دارد و چگونه زندگی خود را می گذراند
“پرسیدند: ای شیخ, خدا را کجا یافتی؟. گفت: من خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی مهربانند”
به راستی که همینطور است، خداوند در قلب آنهاییست که بدون اینکه انتظاری از دیگران داشته باشند با همه مهربان هستند و بدون اینکه در قبال رفتار خوب خود انتظاری از کسی داشته باشند در همهجا به خوبی با همه رفتار می کنند
“سازگارى با خوى مردم آدمى را از آسیب هاى آنان در امان مى دارد”
آنهایی که تاب و توان تحمل و دیدن باورها، اخلاق، علایق و سلیقه های مختلف را دارند با دیگران کنار می آیند و از طرفی دیگران هم با آنها کنار خواهند آمد و مشغول کشمکش های بیفایده نمی شوند که زندگی را برای خود و دیگران به روش های مختلف رنجآور و سخت کنند
“راهبی را پرسیدند: عید شما چه روزی است؟. گفت: روزی که در آن معصیت خداوند نکنیم, آن روز عید ماست”
سخن بالا شباهت بسیار زیادی به سخن امام علی(ع) دارد که در اولین مقاله ی امسال آورده شده است. خداوند از ما خواسته است تا مراقب خودمان باشیم و به خود، دیگران و آفریده های او در طبیعت آسیب نرسانیم و از نعمت هایش به صورت صحیح استفاده کنیم و با پیروی از دستوراتش هر روزمان عید باشد چون بر نفس خود پیروز شدن واقعا جای جشن و شادی دارد
“بیعوض دانی چه باشد در جهان؟؛ عمر باشد، عمر، قدر آن بدان”
شیخ بهایی مانند بسیاری از بزرگان دیگر به ما تأکید می کند که برای عمر خود بهایی گزاف قائل باشیم چون با هیچ چیز قابل معاوضه نیست و هر چه داشته باشیم را بدهیم باز هم یک ثانیه از آن را که گذشت نمی توانیم پس بگیریم، پس چه بهتر که از لحظه لحظه ی عمر خود به درستی استفاده کنیم، حتی وقتی که به قول حافظ “بنشین- یم بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین- یم”, نهایت استفاده ی مفید را از آن ببریم
“نیز گفت*امام علی(ع)*: شادی دنیا در آن است که بدانچه داری خرسند باشی و اندوهش در آن است که غم آن خوری که روزی تو نیست”
چه وقت شاد هستیم؟ وقتی به داشته هایی که داریم دل شاد باشیم، ذهن خود را از فکرهای بیهوده خالی کنیم و چه وقت غمگین؟ زمانی که افسوس گذشته و آنچه برای ما نیست را بخوریم و یا خواسته های دور و دراز بیهوده و آینده ای نامعلوم فکرمان را به خود مشغول کنند و طعم شیرین داشته ها و لحظه های حال را از ما بگیرند؛ موضوع پیچیده ای نیست و پیش رفتن با این پند همیشه یک شادی و سرور درونی تازه دم را برایمان به همراه دارد
“نام جنون را به خود داد بهائی قرار؛ نیست به جز راه عشق زیر سپهر کبود”
سفر, دیدگاه و جهانبینی ما را گسترش می دهد: گفته شده شیخ بهایی جدا از علم, اهل سیر و سیاحت هم بود و علاقه ی او به سفر و دیدن و تجربهاندوزی زیاد بوده و ۳۰ سال به سفرهای علمی و تحقیقاتی پرداخته است. عامل دیگری که سهم مهمی در سفرهایش داشت حسادت اطرافیان بود که نمی توانستند موقعیت و احترام شیخ را در دربار صفوی تحمل کنند, از اینرو به کشورهای مختلف مسافرت می کرد و به محضر اساتید متعدد در رشتههای مختلف حضور پیدا کرد و با مردم مناطق مختلف به گفتگو پرداخت؛ بهایی در سفرهای خود ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر می کرد و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی در کشورهای گوناگون به بحث و احتجاج پرداخت و در بعضی موارد تقیه می کرده است؛ او آنچنان بزرگوار بود که اهل تسنن او را سنی شمرده و صوفیه او را از بزرگان تصوف می پنداشتند. بیشک همین سفرها باعث جامعیت بخشیدن به معلومات او شدند و شیخ بهایی با ذهن بازی که داشت و راه عشقی که در دنیا انتخاب کرده بود آگاهی بالایی کسب نمود و همین آگاهی و وسعت معلومات نوعی جاذبیت به آثار او بخشید که از میان انبوه آثار گذشتگان, کتابها و تألیفات او را بهصورت کتاب روز و مورد علاقه درآورد؛ برای مثال در کتاب اربعین که یک کتاب حدیثی و فقهی است از مسائل ریاضی و هیات نیز استفاده کرده و مسائل آنها را به صورت روشن و ملموس در اختیار خواننده قرار داده است
“از پنجه ی مرگ جان کسی برد؛ کو پیش ز مرگ خویشتن مرد”
در یکی از بخش های کشکول, که کتابیست از شیخ بهایی این بیت از شعر آمده و نظامی گنجوی هم همین بیت را در اشعار خود دارد. کاری که شهیدان راه حق انجام می دهند همین است، مانند شهید حمیدرضا الداغی که جوانی آزاده، شجاع، تحصیلکرده، ورزشکار، مدالآور و با غیرت از یک خانواده ی معمولی بود که وقتی در خیابان مزاحمت چند پسر به دو دختر را دید به جای نادیده گرفتن این صحنه و به سادگی رد شدن از کنار آن برای نجات و دفاع از ناموس این مرز و بوم, مانند یک پهلوان واقعی جوانمردانه وارد میدان شد و آنها را نجات داد و خود به شهادت رسید. یاد این جمله های معروف افتادم که خلاصهایست از جمله ای از پیامبر(ص) و سخنان امام علی(ع): “مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا- بمیرید قبل از اینکه به مرگ طبیعی بمیرد- اگر شهید نشویم می میریم”. عاقبت آن پسرهای مزاحم مشخص است اما این قهرمان است که همیشه می درخشد و باز به گفته شیخ بهایی
“یا دیدهى خصم را بدوزم بخدنک؛ یا پنجهى او بخون ما گردد رنگ
القصه در این زمانه با صد فرهنگ؛ یک کشته بنام به ز صد مُرده بننگ”
شناخت بزرگان همیشه پُر از آموخته های مفید است، سخنان و زندگی آنها پندهای ارزشمندی برایمان به همراه دارد که برای زندگیمان مفید می باشند، هر چه بیشتر و بهتر آنها را مورد بررسی قرار دهیم معلومات مفید بیشتری را کسب می کنیم و از طرفی در یک مقاله ی کوتاه نمی توان همه ی سخنان و زندگیشان را جا داد، باید با حوصله پای مجلس آنها بنشینیم تا با ما سخن بگویند و راه و رسم زندگی را به ما یاد بدهند تا به سرزمین موفقیت و خوشبختی و سعادت و کمال برسیم؛ با آثاری که از خود به جای گذاشته اند و از طرفی محققانی که زندگی آنها را بررسی کرده اند خیلی این کار برایمان راحت شده است.
۱۴۰۲/۲/۸
منبع:
مأموریت+/ مقالات محمد کارگر مزرعه ملا
مطالب مرتبط: