وطن جاییست که همهی ما و آبا و اجدادمان در آن متولد شدهایم، رشد کردهایم و ریشههای ما در آن خاک است و به ما هویت داده است و بدون آب و خاک بیهویتیم, چون هر کجای دنیا که باشیم باید بگوییم اهل کجاییم تا دیگران نسبت به ما شناخت پیدا کنند
ممکن است از نظر اعتقادی با هم تفاوتهایی داشته باشیم، دین و مذهبمان متفاوت باشد یا کلا به دین اعتقاد نداشته باشیم اما چون ریشه در خاکی داریم, مهر وطن در دل همهی ما با هر اعتقاد و قومیت و سلیقهای یک چیز مشترک است؛ به قول پرویز مشکاتیان: “یک چیزی در نهانخانهی ذهن هر ایرانی هست و آن ایران است”
پس وطن جایی در فکر و قلب همه دارد و جدا از موفقیتهای شخصی که در زندگی کسب میکنیم, پیشرفت و آبادانی آن رویا و آرزوی بسیاری از ما میباشد
یکی از مواردی که باعث میشود میهنمان پیشرفت بیشتری داشته باشد و آبادتر شود وطندوستی است و افراد وطندوست میتوانند آن را بسازند، چون حتی ممکن است وطندوستان نیازی به کار و تلاش نداشته باشند اما به خاطر دلبستگی و شیفتگی به وطنشان هم که شده کار و تلاش میکنند تا به سهم خود در آن تأثیر بگذارند
برای اینکه وطندوست باشیم توجه به موارد زیر مهم است:
“مرور تاریخ کشورمان تا با فراز و نشیبهای آن آشنا شویم و راه را از بیراه تشخیص دهیم
مردان و زنان بزرگ آن را بشناسیم
همیشه منافع میهن و مردم خود را در نظر بگیریم و آنها را در اولویت قرار دهیم
از وابستگی به کشورهای دیگر دوری کنیم و استقلال و آزادی سالم آن را در نظر بگیریم
در شرایط سخت پشتیبان وطن و مردم باشیم و هر کاری که در توانمان باشد را برای رفاه، آرامش و پیشرفت آنها انجام دهیم
به فرهنگ و آداب و رسوم کشور خود پایبند باشیم و سعی کنیم آنها را رعایت کنیم و پاس بداریم تا به فراموشی سپرده نشوند”
یک وطن دوست, به مواردی که گفته شد توجه دارد حتی اگر بنا به دلایل مختلف در کشور دیگری زندگی میکند
هوایِ کویِ تو از سر نمیرود آری؛ غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد/ حافظ
بیا کمی کوچه پس کوچه های تاریخ را بگردیم و چند وطندوست واقعی را پیدا کنیم و آنها را بشناسیم
“دکتر محمد مصدق, ملقب به مصدقالسلطنه, دو دوره نخستوزیر ایران بود. او در نهضت ملی شدن صنعت نفت نقش موثری داشت و تلاشهای زیادی در این زمینه انجام داد. تا قبل از آن, بر پایهی قرارداد شرکت نفتی دارسی, که متعلق به یک تاجر انگلیسی به نام ویلیام ناکس دارسی, بود این شرکت امتیاز انحصاریِ اکتشاف و استخراج نفت در جنوب ایران را در دست داشت و در عمل حقوق و منافع اقتصادی کشورمان تأمین نمیشد. مصدق مخالفت خود را با قرارداد دارسی اعلام کرد، او لایحهی ملی شدن صنعت نفت ایران را در مجلس مطرح نمود و با نخستوزیریاش پروندهی خلع ید از شرکت سابق نفت را پیگیری کرد. آمریکا و انگلیس به این مسئله اعتراض کردند اما مصدق در پاسخ, ملی شدن صنعت نفت را ناشی از تمایلات و نظرات مردم ایران دانست. مصدق با پشتیبانی آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی توانست در ارتباط با شکایت دولت انگلیس، در سازمان ملل و دادگاه لاهه, موضوع را به نفع ایران تمام کند. پس از کش و قوسهای فراوان، آمریکا و انگلیس که منافعشان را در کشور به خطر دیدند با همکاری دربار محمدرضا پهلوی, طرح کودتا علیه دولت مصدق را دنبال کردند و او را از ادامه فعالیتهایش باز داشتند؛ دادگاهی برگزار شد و مصدق در دادگاه ضمن اینکه خود را نخستوزیر قانونی نامید، علت محاکمهی خود را تسلیم نشدن در برابر تمایلات خارجیها و کوتاه کردن دست آنها از منابع ثروت ملی ایران دانست. مصدق به قشر مذهبی احترام میگذاشت و در دوران نخستوزیری با پیشنهاد آیتالله کاشانی, سالروز شهادت امام صادق(ع) را تعطیل رسمی اعلام کرد”
“پهلوی اول, رضاخان یا رضاشاه, مؤسس سلسلهی پادشاهی پهلوی در ایران بود که پس از اشغال شدن کشور توسط متفقین به جای دفاع از وطن و مردمِ آن, با زور افسر انگلستان مجبور به استعفا شد و فرار را بر قرار ترجیح داد و به دست انگلیسیها که گوش به فرمان آنها بود از ایران تبعید شد. او به تقلید از کشورهای اروپایی ایران را پیش میبرد و مخالف سر سخت روحانیت بود، روحانیتی که از پیامبرشان شنیده بودند “حُبُّ الوّطَن مِنَ الاّیمان- دوست داشتن وطن از نشانههای ایمان است” و در قسمتهای مختلف قرآن کریم, محترم بودن وطن را خوانده بودند و از امام اولشان نیز شنیده بودند یکی از خصلتهای بزرگواری و شخصیت انسان این است که “مِنْ کَرَمِ اَلْمَرْءِ… وَ حَنَّتُهُ إِلَى أَوْطَانِهِ- نسبت به وطنش علاقهمند باشد” و میخواستند به او کمک کنند تا راه را از چاه بشناسد و کشور را به درستی به بالندگی برساند نه با وابستگی و کارهای اشتباهی که انجام میداد، اما او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و آنها را مورد آزار و اذیت قرار میداد و باطناً به دستورات الهی توجهای نداشت. پسرش محمدرضا پهلوی که بعد از او شاه ایران شد نیز راه و رسم پدر را در پیش گرفت اما در نهایت هر دو عاقبتی شبیه به هم داشتند”. به همین خاطر گروهی از وطندوستترین افراد کسانی هستند که به اعتقادات دینی خود پایبندند و مبنای فکریشان بر روی اعتقادات دینی بنا شده است و آموزههای الهی به آنها یاد داده غیرت داشته باشند و از کشور و ناموسشان دفاع کنند و اجازه ندهند هویت و فرهنگشان به فراموشی سپرده شود. اینکه گفته شود مسلمان هستیم تا وقتی به همهی دستورات دین عمل نکنیم مسلمانی ما کامل نمیشود، به همین خاطر مومن نمیتواند دغدغهی وطن و مردم جامعهاش را نداشته باشد و نسبت به بهبود و پیشرفت وطنش بیتفاوت باشد و کاری انجام ندهد
“شهید سید علی اندرزگو, فعالیتهای مبارزاتی خود را علیه رژیم شاه از همان نوجوانی آغاز کرد. در دوران شکلگیری شخصیت شهید اندرزگو, کشور دستخوش اتفاقات بسیار بود؛ جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولتها، تبعید و بازگشت آیتالله کاشانی، وجود امام خمینی(ره)، آشنایی با یاران و طرفداران امام، به زندان رفتن و شکنجه شدن زیاد شهید اندرزگو توسط نیروهای ستمگر شاه, برخی از آنها هستند که نشان میدهند پیروی از دستورات الهی و وطندوستی سرلوحه کارهای ایشان بوده است. کسانی هم که در هشت سال دفاع مقدس شرکت داشتند نیز وطندوست بودند؛ شهید کرمعلی کولیوند, گفته بود: از عزت و شرافت ملت ایران و خاک میهنمان با تمام وجود دفاع کنید”
“علامه مجلسی, یک قهرمان ملی است اما به موجب کینهورزی و عناد مستشرقان و روشنفکردان غربزده همچنان مظلوم تاریخ است. او اولین عالمیست که بهطور گسترده اقدام به نوشتن به زبان فارسی نمود و به این وسیله فاصلهی بین زبان فقها و عموم مردم را پُر کرد و آثار او بیشترین نفوذ را در جامعهی ایران آن زمان داشتند. او با پرورش شاگردان و آثار پُرتعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفادهی عموم مردم نگاشت بر فرهنگ شیعی و روشهای علمی علمای پس از خود تأثیر گذاشت. علامه مجلسی به منصب شیخالاسلامی دست یافت و در این مسند خدمات بسیاری را در مقولههای گوناگون به ایران و تشیع نمود. نفوذ علامه مجلسی در دربار به حدی بود که سلطان حسین اجازه نداد در وقت تاجگذاری, صوفیان چنانچه مرسوم بود رسم بستن شمشیر به کمر شاه را انجام دهند و علامه مجلسی را پیش خواند و درخواست کرد که این تشریفات را او انجام دهد. علامه در تالار آینه این مراسم را انجام داد. شاه رو به او کرد و گفت: به ازای این خدمت چه تقاضایی داری و چه پاداشی میطلبی؟. علامه که شاه جوانی را میدید که حتی در وقت تکیه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن به اسب نبود، جوانتر و سادهاندیشتر از آن میدانست که بتواند کشتی این سرزمین را به ساحل برساند, از اینرو از شاه چیزی را خواست که در ذهن هیچیک از حاضران حتی علمای آن زمان نقش نبسته بود، چیزی را گفت که عظمت روحِ بلند و دیدگاه وسیع این عالم برجسته را نشان داد؛ او بر سه نکته تأکید ورزید، سه نکتهای که ملتهای بزرگ با آرمانهای متعالی را به زانو در میآورد و غبار ذلت و خواری را بر پرچمشان مینشاند: ۱- فساد، ۲- تفرقه و ۳- بیتفاوتی نسل جوان. پس رو به شاه کرد و گفت: تقاضا دارم شاه فرمانی صادر کند و نوشیدن مسکرات، جنگ میان فرقهها، همچنین کبوتربازی را نهی فرماید. شاه با رضایت خاطر پذیرفت و فوری فرمانی را به همان مضمون صادر کرد. علامه همچنین او را ترغیب کرد که فرمانی دیگر برای طرد صوفیان از شهر امضاء کند. این پیروزی بزرگی برای علامه مجلسی و نجات ایران در آن وضعیت حساس بود که در غرب عثمانیها، در شرق ازبکها، در جنوب شرقی گورکانیها و در شمال روسها و در جنوب شرکتهای هلندی و هند شرقی چشم طمع به آن دوخته بودند؛ اما به مرور زمان با خیانت رشتهی امور از دست درباریان که به دنبال عیش و نوش و راحتطلبی بودند بیرون آمد و با توطئهی مریم بیگم*عمه شاه*, شاه را به دامان میخوارگی و لذتجویی سوق داد و عملاً قدرت را از علامه مجلسی گرفتند و کشور رو به ضعف نهاد”
“برخی گفتهاند ملیت ابوعلی سینا, از ایران نبوده است ولی اگر دقت کنیم متوجه میشویم اینگونه نیست. او در سرزمین ایران کهن متولد شد و دوران کودکی تا بزرگسالی خود را در آن سپری کرد، در بستر فرهنگ و تمدن و زبان و تحت حاکمیت حکومتهای ایرانی آن زمان رشد نمود و سرانجام در سن ۵۸ سالگی در شهر همدان دیده از جهان فرو بست. به همین خاطر میتوان او را دانشمندی ایرانی نامید. او تمام عمر را در سرزمین وسیع و پهناور خود که هنوز تجزیه نشده بود گذراند. دلیل دیگر بر ایرانی بودن بوعلی, گویش و نگارش او به زبان فارسیست؛ در گذشته دانشمندان جهان اسلام آثارشان را به زبان عربی مینوشتند ولی ابن سینا کتابهایی را به فارسی تألیف کرد که نشان از وطندوستی و اهمیت به زبان فارسی او داشت. همچنین او به زبان فارسی شعرهایی را سروده و برخی از این اشعار به ما رسیده است که از قدیمیترین نمونههای شعر فارسیست”. حسن هدایت- تهیهکننده سینما, معتقد است ما میتوانیم از سینمای دنیا الگو بگیریم و شخصیتهای خودمان را به بهترین شکل نمایش بدهیم اما وقتی به این ساختارها توجهی نمیکنیم باعث میشود دیگران فیلمهایی بسازند و شخصیتهای مهم ایرانی مثل ابنسینا، خیام، مولوی، فردوسی و امثالهم را به نمایش بگذارند و آنها را از آن خود کنند
“ایرج بسطامی*خواننده* و پرویز مشکاتیان*آهنگساز*, آلبومهای افشاری مرکب، مژده بهار، اُفق مهر و وطن من, را خلق کردند که در بین آنها یک قطعه توانست اشک مشکاتیان را دربیاورد؛ آن قطعه وطن من, نام داشت، اثری که وجهی میهندوستی بسطامی در ارائهی آن, بیگمان بیتأثیر نبود؛ گفته میشود بسطامی چنان وطندوستی بود که با هر بار شنیدن نام ایران چشمانش پُر از اشک میشد. مشکاتیان دربارهی این اثر که با شعری از ملکالشعرای بهار, ساخته شده، گفته است: یک چیزی در نهانخانهی ذهن هر ایرانی هست و آن ایران است که برای آن جانفشانی میکنند، آهنگسازی میکنند، اشک میریزند و به موقع هم شمشیر میکشند. زمانی که ایرج, وطن من, را خواند, اشک مرا درآورد. از آن زیباتر نمیشد خواندن این اثر؛ به خاطر اینکه تا از ایران صحبت میشد اشکش در میآمد. او پیخط ایران ای وطن من را حس میکرد که یعنی چه، برای همین با آن شکوه و عظمت و البته توانایی اجرایش توانست کار را اجرا کند. من افتخار میکنم و یا تنها افتخارم این است که این اثر از طرف سازمان ملی یونسکو به عنوان سرودی رسمی انتخاب شد. من به یونسکو کاری ندارم ولی به ایرج، ملکالشعرا و ایران خیلی کار دارم”
“وحید سعادت طلب, دانشجوی دکترای شیمی دانشگاه استکهلم, که رسالهی دکتری خود را به شهدا تقدیم کرده بود در مصاحبهای گفت: تقدیم کردهام به آن کسانی که دوستشان دارم و حضورشان را حس میکنم و آن هم شهدا هستند؛ شهید مطهری، شهید آوینی و حاج قاسم عزیز. او گفت: در دانشگاه به من گیر دادند که چرا اسم سه نفر را گذاشتی. به رئیس دانشکده گفتم شما بروید و ما را بشناسید، بروید حاج قاسم سلیمانی را بشناسید، شما تحت تأثیر پروپاگاندای آمریکایی هستید. سعادت طلب در ادامه مصاحبه گفت: آرمان انقلاب و ایستادن پای آن, آرمان انقلاب برای من یعنی زندگی، چرا؟ چون آن است که به من فرصت شکوفایی روحم را میدهد، فرصت شکوفایی درونم را میدهد، میتوانم سوال بپرسم، من اینجا هویت دارم با گفتمان انقلاب و این هویت را هر روز زندهتر میکنم چون این گفتمان انقلاب هست که درواقع ما را از روزمرگی در میآورد”
نتایج ثمربخش و مهمی از وطندوستی به دست میآید که برخی از آنها عبارتند از: “۱- عمران و آبادی در اثر مشارکت و اعتماد عمومی و سرمایهگذاری مادی و معنوی آحاد جامعه نه با وابستگی و به دست دیگران، همانطور که در سخنی دیگر از امام علی(ع) گفته شده است: “چه بسا سرزمینها که در سایه حب وطن آباد شدهاند”. ۲- تقویت همبستگی ملی، اعتمادبهنفس ملی و در نتیجه اقتدار و حاکمیت ملی یک کشور. ۳- دفاع جانانه و همهجانبه از ارزشها، باورها، فرهنگ، هویت، تمدن و نیز از خاک و سرمایههای ملموس و غیرملموس مختلف یک سرزمین”. این موارد فقط مختص به کشور ما نیست بلکه هر سرزمینی که مردمش وطندوست باشند و با توجه به مواردی که گفته شد برای اینکه وطندوست باشیم توجه به آنها مهم است, به این سه مورد ارزشمند دست پیدا میکند
وطن را نمیتوان پرستید چون پرستش تنها برای خداوند است، وطن را میتوان عمیقا دوست داشت و از آن حمایت و دفاع کرد که این کار با توجه به علم و دانش و ارزشهای انسانی، الهی- دینی و اخلاقی به درستی ممکن میشود و سرزمین خوشنام و دارای سابقهی ارزشمند تمدنی و دینی و فرهنگی ما این پتانسیل را دارد تا روز به روز شکوفاتر شود؛ میهنی که همیشه تمدنپرور، فرهنگساز و الگو بوده است و با همراهی مردان و زنان بزرگش هویت قوی پیدا نموده و پابرجا باقی مانده تا قلههای بلندتری را در زمینههای مختلف فتح کند.
۱۴۰۲/۶/۳
منبع:
مأموریت+/ مقالات محمد کارگر مزرعه ملا