سحرگاهی به خوابِ ناز بودم

ز یادم رفت آن سوز و سجودم

به یادِ آن مرامِ عاشقانه

نبودم من, نبودم من, نبودم

ز شیطانی که در دل خادمی داشت

نمی‌دانم چرا پا بسته بودم

می ناب و مرادِ قلبِ شیدا

نمی‌خوردم نمی‌دیدم نبودم

تاریخ نگارش شعر: ۱۳۹۷/۲/۱۸

– – –

پینوشت:

دریغا عیشِ شبگیری که در خوابِ سحر بگذشت؛ ندانی قدرِ وقت ای دل مگر وقتی که درمانی/ حافظ

منبع:

مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا

شما اینجا هستید: مأموریت+/ محمد کارگر مزرعه ملا/ دفتر شعر