سحرگاهی به خوابِ ناز بودم
ز یادم رفت آن سوز و سجودم
به یادِ آن مرامِ عاشقانه
نبودم من نبودم من نبودم
ز شیطانی که در دل خادمی داشت
نمی دانم چرا پا بسته بودم
می ناب و مرادِ قلب شیدا
نمی خوردم نمی دیدم نبودم
۱۳۹۷/۲/۱۸
منبع:
مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا