شاگرد قصاب گذشته، بنیانگذار مجهزترین کشتارگاه صنعتی کشور

مأموریت+: در این سال ها این موضوع برای ما در سایت مأموریت+ به اثبات رسیده است که: “تلاش و پشتکار داشتن در انجام هر کاری و متخصص شدن در آن کار، رشد چشم گیری ایجاد می کند، رشدی که شاید برای خیلی از افراد تصورش هم ممکن نباشد و خواب و خیال به نظر برسد”، اما کسانی که به این اثبات اعتقاد دارند، رشد چشمگیری می کنند و حتی فراتر از خیلی چیزها معمولی گام بر می دارند و می روند و می روند و می روند و فتح قله قاف هم برای آنها در دنیای واقعی ممکن می شود.

آقای “مهدی ناصربافقی” ۴۱ ساله، متولد شهر “یزد” می باشد و در حال حاضر صاحب یکی از بزرگترین و مجهزترین کشتارگاه های صنعتی کشور است.

ایشان می گوید: کشتارگاه ما، بزرگترین و مجهزترین کشتارگاه صنعتی کشور است. ۴ خط کشتار دام سبک داریم و ۲ خط کشتار دام سنگین که جنوب کشور را حداقل می تواند پوشش بدهد و ساپورتشان کند، از لحاظ گوشت گاو، شتر، گوسفند و حتی شتر مرغ. پدر من قصاب بود و شغل پدریم را دوست داشتم که آمدم در  شغل پدری و همینطور ادامه دادیم قصابی و دامداری و گاوداری را تا به مراحلی رسیده که یک کشتارگاه در مهریز از شهرداری اجاره کردیم که بعد یک مجتمع کشتارگاهی درست نمودیم.

۵ برادر بودیم و یک خواهر، که یکی از داداشای بزرگمان در عملیات دهلران شهید شد. از بچگی پدرمان را از دست دادیم، سواد بابا نان داد را داریم و دیگه نرفیتم مدرسه. علم بهتر از ثروت است اما اون موقع ما نمی توانستیم برویم دنبال علم، با نداری و یتیمی بزرگ شدیم. ما از سن ۷ و ۸ سالگی آمدیم در این کار، اول شاگردی را شروع کردیم بعد سن ده سالگی خودم یک قصابی برای خودم زدم و چون خیلی از آشناها و فامیل چشم انتظار این بودن که زندگی ما از هم بپاشد گفتند: “اینها حالا ۳ و ۴ تا پسر در خانه شان است هر کدامشان معتاد می شوند و گوشه خرابه ای می افتند”؛ ولی وقتی ما فهمیدیم از تلاش و کار می شود و اینها خوب است و ما تصمیم داریم به آخرین خط پیروزی برسیم شروع کردیم. تلاش و زحمتی که کشیدیم به اینجا رسیدیم.

الان حدود ۳۳ سال است که من هر روز صبح قبل از نماز از خانه میام بیرون که من می رسم کشتارگاه، آن موقع اذان می گویند. ما در روز حساب کنید ۲۰ ساعت کار می کنیم. ۴ ساعت استراحت می کنیم ساعت ۱۲ شب می رسیم خونه و دوباره ۴ صبح بیدار می شویم می آییم سر کار. با اینکه اینجا حدود ۲۰۰ نفر پرسنل داریم ولی بازم خودم دارم کار می کنم از صبح.

هزینه و سرمایه گذاری که شده در کار حدود ۴۰ میلیارد تومان شده است. حدود ۳۰ میلیارد تومان سرمایه شخصی خودمان است و ۱۵ میلیارد وامی است که از بانک ها گرفتیم. حساب پس اندازمان در چرخه کار می رود و مجبور هستیم پولمان را در زخیره سازی دام داشته باشیم پولمان را مجبور هستیم بزاریم در کار تا با آن کار کنیم. ما الان کلا به کشور چین صادر می کنیم. ما از دولت از لحاظ پولی هیچ کمک نگرفیتم، چون ما از حساب های اعتباری خودمان گرفتیم، کسی به ما کمکی نکرد و به ما پولی ندادن واقعیت.

برخی می گویند هر چه می دویم به جایی نمی رسیم: خب آنها شاید نظرشان به خدا و اهل بیت نبوده، ولی ما هر چه داریم از لطف خدا داریم. به کشور چین صادر می کنیم. دستای ما همش اثر چاقو روش است چون الان هم ما داریم کار می کنیم، دست به چاقو هستیم. اینکه بگیم مدیرعاملیم پشت میز، نه اینجور نیست، داریم با کارگرهایمان کار و تلاش می کنیم و باز هم کار می کنیم.

مأموریت+: قصه قهرمان این بار ما تنها به اینجا ختم نمی شود که او از شاگردی به این نقطه با شکوه رسیده است و مجهزترین کشتارگاه صنعتی کشور را تأسیس نموده؛ اگر چه قهرمان این بار ما مدیرعامل یک کشتارگاه صنعتی است و از صفر کار خود را شروع کرده است اما هوای انسان هایی را دارد که بی پناه و سرگردان هستند.

صحبت های یکی از پرسنل: داستان زندگیم این بود که معتاد به هروئین و تزریق بودم، خلاف می کردم، زندان بودم، ترک کردم، بعد آقای ناصری بردم کمپ ترکم داد، پاکم کرد، آوردم سر کار، کمکم کرد.

صحبت های یکی دیگر از پرسنل: زندگی آشفته ای داشتم، زنم رفته بود، بچم رفته بود، زندگیم رفته بود و از طریق آقای ناصر بافقی تونستم، خانه زندگی جمع کنم و بتوانم زن و بچه خودم را برگردانم سر زندگیم و دوباره زندگی جدیدی را شروع کنم.

آقای “مهدی ناصر بافقی” می گوید: نیروی ما حدعقل شاید حدود ۷۰% شان از بچه هایی بودند که شاید کارتن خواب بودند، معتاد بودند، تا دم طلاقکاری با خانم هایشان بودند، که من همه اینها را به طریقی خودم تعداد زیادی از آنها را به هزینه خودمان ترکشان دادم و بعد آوردمشان سر کار.

انگیزتون از این کار چه بود؟ خیلی ناراحت بودم، گفتم یک روز خدایی نکرده شاید برای بچه های خودمان این اتفاقا بیفتد. بزار این کار را انجام بدم که برای بچه های خودمان این اتفاق ها نیفتد. دوباره هم بروند دنبال اعتیاد، دوباره نصیحتشان می کنیم، تا سه دفعه را با آنها کار می کنیم که از این کار بیان بیرون. البته نمی زاریم تا آن حدها برسند، اینجا طوری با آنها رفتار می کنیم، کار کردیم که اینها خودشان هم از کرده کارهای قبلیشان پشیمان هستند که چرا ما این کارها را کردیم. اگر ما توانستیم اینها را بیاوریم در کار یک هنری کردیم.

صحبت های یکی دیگر از پرسنل: تا سه سال پیش معتاد بودم، فقط تریاک می کشیدم. سه سال است که گذشته، زندگی ام خیلی بهتر از آن موقع شده.

صحبت های یکی دیگر از پرسنل: جوری شده بود که من کارتن خواب شده بودم، تو خیابون می خوابیدم، زندگی ام، خانومم، همه جا گذاشته بودند و رفته بودند، هم خانومم را برگرداند و آشتیمان داد و هم  دست و بالم را گرفت.

آقای “مهدی ناصر بافقی”: از شهرهای دیگر مثل تهران و کرج هم چند نفری بودند و حتی یک خوابگاه بزرگی هم دادیم به آنها. مسئولین شهرستان مهریز هم حتی آمدند اینجا، همه این نیروها ۵، ۴  و یا ۱۰ تا پرونده دارند. مسئولین گفتند: چطور اینها را به کار مشغول کرده ای؟، گفتم خب، شما بلد نبودید چطور اینها را به کار مشغول کنید، ما بلد بودیم چطور به کار مشغلشان کنیم. ما خانم هایی که سرپرست خانواده هستند، آنها را بیاوریم برای کار بسته بندی.

ایشان اینگونه گفتگو را به پایان رساندند: “اگر یک اتفاقی برای هر کسی افتاد سریع زانوی غم را بغل نگیرید و فقط تلاش و تلاش، توکلتان هم به خدا باشد، دعای پدر و مادر هم حتما یادتان نرود”.

مأموریت+: تمرکز بر روی کاری که به آن علاقه داریم و مأموریت ما در زندگی می باشد، از این شاخه به آن شاخه نپریدن، سخت کوشی و تلاش، تخصص، توکل به خداوند و… تنها بخشی از درس هایی می باشد که می توان از آقای “مهدی ناصر بافقی” آموخت. او نه تنها با این فرمول جادویی توانسته است کارآفرین شود، بلکه توانسته برای افرادی که خیلی ها در جامعه به آنها توجهی نمی کنند و ساده از کنار آنها عبور می کنند کمک کند تا دوباره زندگی خود را از نو بسازند و برای جامعه و خانواده ی خود فرد مفیدی باشند؛ آری قهرمان بودن اینگونه است، فراتر رفتن از چارچوب هاست و شما آقای مهدی ناصر بافقی “واقعا قهرمان هستید”.

منبع:

بدون تعارف- خبر بیست و سی- شبکه دو.

گردآوری، تکمیل و تنظیم:

سایت مأموریت+.

کمپین"دست های مهربان" سایت مأموریت+.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *