در فراسوی تمام دغدغههای زمینی، چیزی در قلبش فوران می کرد
آتشفشانی از احساسات عمیق و عجیب
بر روی صندلی چرخدار وقتی برای حرکت با دستهایش چرخهای آن را حرکت میداد انگار جهان به حرکت میافتاد تا به هر کجا که میرود اَسرارِ خود را برای او آشکار کند
چند سالی بود که در برابر حکمتِ الهی و بخشی از سرنوشت خود سر تعظیم فرود آورده بود و میدانست اگر خدا پاهای او را اینگونه آفریده است قطعا حکمتی داشته و از طرفی در قبال آن استعدادها، توانمندیها و داشتههای با ارزش دیگری را به او داده است
مطالعه، تجربه، دردها و رنجها، شادیها و آرامشهای عمیق، سفرها و نشست و برخاست با آدمهای مختلف به خوبی از او فرد دنیا دیده و پختهای ساخته بود
دیگر نگاهها، گفتههای دیگران و امکانات رفاهی اجتماعیِ کم او را آزار نمیدادند، آنقدر عمیق و فهیم شده بود که در آن لحظها، آرام مثل کوهی بود که باد و باران بر او میوزند و میبارند و او با آرامشی عجیب صبوری میکرد و در دلش آب هم تکان نمیخورد
آری
حال روحی و فکریاش خوب بود
و چیزی در قلبش فوران می کرد
آتشفشانی از احساسات عمیق و عجیب که توصیف آن سخت بود
او هم مثل بسیاری دلبسته به حافظ بود
در شبکهای اجتماعی ویدیویی در مورد عجایب شعر حافظ توجهاش را به خود جلب کرد
حال دلش با دیدن این ویدیو خوب شد و احساسات عمیق و عجیبش که در برخی مواقع که از دغدغهها و اندیشههای زمینی دور می شد شروع به جوشش می کرد فعال شد و با خودش در مورد کلیپی که دید گفت: “بینظیر بود”
حافظ را اینگونه دوست داشت، مردی با زوایای وجودی ناب که شعرهایش او را از خود بی خود میکرد و پای فکر و حال او را به دنیای دیگر باز مینمود که بابِ دلش بود
روزها و شبها میگذشتند و مثل تمام معلولین دیگر که برای بسیاری ناشناخته هستند زندگی و کار مخصوص و منحصربهفرد خودش را داشت
میدانست در زندگی خود چه مأموریتی دارد و همین صندلی چرخدار که همدمِ هر روز و شب او بود میتوانست او را به معراجِ مختص به خودش ببرد
تنها باید قدمهای بعدی را در زندگیاش به درستی برمی داشت و تا به اینجای زندگی با تمام سختی ها و راحتی ها خوب پیش رفته بود
خاطرات یک سفر دریایی را با خود مرور می کرد که تلفنش زنگ زد
مسافری را باید مقصدی میرساند
بر روی یکی از موزیکهای جدید از خوانندهی محبوبش رفت و به آرامی حرکت کرد؛ خوانندهای که باز هم در آهنگ جدیدش با ظرافت و دقتِ خاصِ مخصوص به خودش سنگ تمام گذاشته بود.
دانلود آهنگ “بابِ دلمی”محسن چاوشی”
متن آهنگ”بابِ دلمی“
بابِ دلمی بس که تو رو خوب کشیدن
چشمای تو تهرونو به آشوب کشیدن
بابِ دلمی بس که دلانگیز نگاهت
خطاطیِ ابروتو چه مطلوب کشیدن
دورِ من و موهای تو نیزار کشیدن
نای من و موهای تو بر دار کشیدن
هم موییِ منو هم قد و بالای تو رعنا
همسایه و همزادِ سپیدار کشیدن
♫♫♫
از دست تو تو سینهی من هلهله برپاست
انگار درختی رو پُر از سار کشیدن
دستِ منو به موی تو محتاج کشیدن
چشماتو شبیه شبِ معراج کشیدن
♫♫♫
شیرینیِ هاشورِ لبت قندِ فریمان
خلخالو خطو خالِ لبت خطهی گیلان
انگار که بابُلسرو تا نور کشیدن
شیرازهی چشماتو سیانور کشیدن
♫♫♫
از دست تو تو سینهی من هلهله بر پاست
انگار درختی رو پُر از سار کشیدن
دستِ منو به موی تو محتاج کشیدن
چشماتو شبیه شبِ معراج کشیدن
_ _ _
پینوشت: به مناسبت روز جهانی معلولین
۱۴۰۰/۹/۱۲
منبع:
مأموریت+/ مقالات محمد کارگر مزرعه ملا