کلافم مثلِ اون موجی که برمیگرده تو دریا
مثلِ اون ماهیگیر که چیزی سهمش نشد از دریا و برمیگرده به خونه به امیدِ فردا
مثلِ نورِ چراغِ برق به امیدِ یه عابر
مثلِ محصولِ خوبی که تو انبارِ نشد صادر
کلافم مثلِ روزایی که حالم رو نمیفهمی
مثلِ خیام و حافظ که تو قلبت ندارن سهمی
مثلِ شعرای سهرابم نوام اما نمیبینی
تو سطحی که میشی اینجوری غمگینی
قرار بود از میونِ کوهها بالا بریم دور شیم
همونجا بشینیم تو فکرِ فلسفه گُم شیم
تو دستت رو بدی دستم منم دستم رو کوه باشه
یه جوری روحمون نو شه که با دنیا برابر شه
دیگه بسه بیا دور شیم از فکرایی که تو شهره
بریم تو دهکده اونجا که پُر از نورِ پُر از نهره
همونجایی که هنوزم شکل و بوی قدیم میده
برای عصرِ ماشینی تو این یک نقطه امیده
بهم گفتی دیگه خستم میخوام از آدما دور شم
بهت گفتم یه آیینهام میخوام با فکرات روبرو شم
دوتایی حالمون خوبه کنارِ هم اگه باشیم
ارسطو شی منم سقراط کنارِ هم اگه باشیم
بگیم از بحثِ سیارات، چرا و چیستِ دنیا
یه پروازی کنیم با هم به عشقِ دونستنیها
از این بالا رو این کوهها پایین مثلِ گوگل مپسه
میشه با سرچِ هر لحظه به دونستن اضافه شه
تو چشمام زُل زدی گفتی میبینم کهکشانی رو
تو چشمات زُل زدم دیدم کهکشانی رو
بهت گفتم ببین خوبم، یه رمزی هست توی چشمها
نمیدونم ولی اما بیحکمت نیست این حالا
چطوری میشه که این چیزها تصادفی باشه!
میگی آره باید قطعا تو هر چیز حکمتی باشه
به گردیِ خودش نازید دنیا چون تو رو دارم
اگه باشی کنارم یک لحظه تنهات نمیذارم
چه حرفهایی به هم گفتیم چقدر تازه شدیم با هم
تو خورشیدی پُر از نوری منم مثلِ یه سیارم
کی هی دور تو میگردم تا که تازه شم و روشن
پریدی توی حرفم باز زندگی بدونِ تو دیگه عمرا
میگم میبینی اون کوهی رو که شبیه آدمی هستش
که دستاشو کنار هم گرفته برای عبادتِ معبودش!؟
میگی آره چقدر جالب چه عُمقی داره احساسش
چقدر خوبه که ما با هم بجای مردمِ دیگه
بجای پول و مادیات فکرامون میره جای دیگه
به فکر کشفِ حقایق من و تو ماجراجوییم
چقدر خوبه هنوزم این بالا روی کوهیم
با لبخندت اشاره میکنی به کوه روبرو بازم
میگم: کجا؟، میگی: اونجا، میگم: روزی میریم با هم
فرو میریم به فکر بازم سکوتی بس عمیق و ژرف
دوباره کشفِ حقایق کشیدن تو فکرامون صف
میگم بگو اول, میگی نه اول تو صدات تو گوشم پیچید
تو شرمِ شرجی شهری دوباره سنگ کاغذ قیچی
کلافه بودم و دیگه کلافه نیستم حالا
با تو صدفها رو میارم به ساحل از دریا
یه ماهیگیرم که تورم پُر از صیده
تیرِ چراغِ برقیام که دورم پُر از عابرِ عیده
دوتایی حالمون خوبه کنارِ هم اگه باشیم
ارسطو شی منم سقراط کنارِ هم اگه باشیم
تاریخ نگارش شعر: ۱۳۹۸/۱/۱۲
– – –
پینوشت:
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد؛ زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما/ حافظ
ای رونقِ جانم ز تو, چون چرخ گردانم ز تو/ مولانا
راهِ طبیعت ساده و آسان است اما آدمی همه چیز را سخت و پیچیده میکند/ لائو تزو
منبع:
مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا
شما اینجا هستید: مأموریت+/ محمد کارگر مزرعه ملا/ دفتر شعر