مأموریت+

1398-06-29

شمسِ من، صبر کن، التماس، نرو، بمان

کنارِ مکتبِ عرفان به دورِ شاگردان چو شمس پیدا شدی چو نم نمِ باران به آبِ عشق انداختی قیل و قالِ مکتب را به روی صحرای […]
1398-06-29

یه دریایی ام

کنارِ تو سرگرمِ آرامشم ای تو همه ی خواهشم فراوونی تویِ قلبِ شهر مثلِ ماه تو آسمونِ شب من با تو سکوت و تو من با […]
1398-06-28

موجیم ما همیشه تو ساحلِ وجودش

حس می کنم صداتو سال هاست می شناسم؛ از تو به من نزدیک تر کسی رو نمی شناسم روحِ من و بگیرو بالا ببر به معراج؛ […]
1398-06-28

حلالم کن

حلالم کن که باز خیسه همون چشمی که میبینه همون قلبی که میلرزه همون اشکی که میریزه همون فکرای مواجی که با یادت گلاویزه همون شرجیه […]