کم است
1398-03-01
رازِ مستی
1398-03-01

فهمِ تو

چه کنم گر نکنم فهمِ تو ای جان و دلم!؟

بسرشتی تو مرا که خود از آب و گلم

روح در کالبدم نورِ تو بود عشقِ تو بود

سجده ی عرش نشینان بر آدمِ عالم کارِ تو بود

آن امانت که گرفت، اولِ من تا آخر

اسمِ اسماءِ تو بود

نظمِ دنیا زده ای

اینکه همان های تو بود

گفتی پایان بپذیرد

این هم از هوی تو بود

های و هویت هستی و نیستی عالَم داد

تو بگو: “چه کسی اسمِ اسماءِ تو را یادم داد!؟”

۱۳۹۶/۱۰/۴

منبع:

مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا

کمپین"دست های مهربان" سایت مأموریت+.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *