در جامِ تو مانده است جانم
بُگذار بنوشم و بدانم
رمزی که نگفته ای سال ها
من طالبِ جستجوی آنم
آن رمز که عاشقم نماید
کاری که ز دستِ دل برآید
هر دم گره از دل بگشاید
غم های جهان را بزداید
ماهی شده ام به قعرِ دریا
اقیانوسِ معانی و معما
رمزت چو سوزنی در انبارِ پُر از کاه
یارب نظری به ما بفرما
آن رمز بگو که نور باشد
راه باز کردن گره های کور باشد
هر چند ز جهان به دور باشد
۱۳۹۸/۸/۱۰
منبع:
مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا
شما اینجا هستید: مأموریت+/ محمد کارگر مزرعه ملا/ دفتر شعر