فهمِ تو
1398-03-01
تاب و تب
1398-03-01

رازِ مستی

کاسه ی صبرم گر لبریز شود دگر لب نگزم

گویم آنچه باید گفته شود در خورِ توست

واجب افتاد که امشب رازِ دل باز کنم

همنشینان را آگه از محفلِ این راز کنم

پیرِ فرزانه ام از بس که به من می دادست

در سرای دلم ای وای که چه بیداد است

مجلس بزم و طَرَب خانی و بیداری دل

تا دم صبح قیامت وعده ی میلاد است

۱۳۹۶/۹/۲۴

– – –

پی نوشت:

ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد؛ پیش رندان خرابات چسان رُسوا شد

خواستم راز دلم پیش خودم باشد و بس؛ در میخانه گشودند و چنین غوغا شد/ امام خمینی(ره)

منبع:

مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا

کمپین"دست های مهربان" سایت مأموریت+.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *