رهایم کُن از این بندی که من پابندِ آن هستم
مُرادِ دل تو می باشی چرا رویِ زمین هستم؟
مَلِک بی عشق در نزدت به تسبیح تو بنشستست
منِ خاکی، منِ عاشق چرا بال و پرم بستست!؟
رهایش کن تو این روحی که در جسمم به زنجیر است
پرو بالش بده ای جان به سویِ خود که خود اصل است
نمی خواهم دو روزِ دیگری که بر زمین هستم
بیالایم من این روح را و بودن در کنارت رِوِد از دستم*اشاره به دعای امام سجاد(ع)*
من از این وسوسه های شیطان پریشانم
که فردا با گناهِ تازه ای خارم کُند نزدت پشیمانم
ساعتِ این امتحان را تو تمامش کن
که بعد از این به نزد تو همی آیم که میهمانم
۱۳۹۶/۱۲/۱۵
– – –
پی نوشت:
به فتراک ار همیبندی خدا را زود صیدم کن؛ که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد/ حافظ
با چمن و خلد ندارم سری؛ خفتن آن خاک درم آرزوست
چند بمانم پس این نه حجاب؛ سیر فضای دگرم آرزوست
آرزو اَسرار همه حاجتست؛ رفتن این خود ز برم آرزوست/ ملا هادی سبزواری
خدا را بجان خراباتیان؛ کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانه ی وحدتم راه ده؛ دل زنده و جان آگاه ده
دلم خون شد از کلفت مدرسه؛ خدا را خلاصم کن از وسوسه
از آن می حلال است در کیش ما؛ که هستی وبال است در پیش ما/ رضیالدین آرتیمانی
منبع:
مأموریت+/ شعرهای محمد کارگر مزرعه ملا